نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:, توسط ارشاد |

نگاهت را به کسی دوز که قلبش برای تو بتپه،

چشمانت را با نگاه کسی اشنا کن که زندگی را درک کرده باشه،

 سرت را روی شانه های کسی بگذار که از صدای تپشهای قلبت تو را بشناسه،

آرامش نگاهت رو به قلبی پیوند بزن که بی ریاترین باشه،

لبخندت را نثار کسی کن که دل به زمین نداده باشه،

رویایت رو با چهره ی کسی تصویر کن که زیبایی را احساس کرده باشه،

چشم به راه کسی باش که تو را انتظار کشیده باشه،

اما عاشق کسی باش که تک تک سلولهای بدنش تقدس عشق را درک کند

 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:, توسط ارشاد |

وقتی قلبی خسته می شود


شاید دلتنگ گرفتن یک هدیه شده باشد
شاید نگران یک خواهش بی جواب مانده باشد

شاید دلش یک نفس فریاد تا بی نهایت بخواهد
شاید آرزویی درگوشه چشمش خشکیده باشد

شاید در حسرت چند روزی سفر مانده باشد
شاید به دنبال گمشده ای نایافتنی می گردد

شاید از زمانه شکایتی در دل داشته باشد
شاید دلش یک بازی دو نفره بخواهد

شاید ترسی از پایانی در دلش باشد
شاید دلواپس فردای تو و او باشد

شاید قلبم خسته شده
شاید هم قلمم

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 2 تير 1390برچسب:, توسط ارشاد |

آرام نمیگیرد قلبم اگر نیایی

میمیرد دل عاشقم اگر نمانی

تو خودت میدانی،

میدانی چقدر دوستت دارم و باز هم شعر رفتن را میخوانی

بدجور دلبسته ام به تو ، رحمی کن ، خواهش میکنم از دل بی وفای تو

نمیتوانم لحظه نبودنت را ببینم ، میدانم منتظر این هستی که از درد عشقت بمیرم

دلم میخواهد دوباره دستهای تو را بگیرم و دوباره تمام گلها را برایت بچینم

تنها از تو میخواهم که ، تنها نگذاری مرا

میسازم با بی محبتی هایت ، می مانم با دل بی وفایت،  

شب و روز را مینشینم به انتظارت

همین که هستی برایم کافیست ، نبودنت باورکردنی نیست ،  

هیچگاه حتی فکر رفتنت را هم نمیکردم

آرام نمیگیرد قلبم اگر نمانی ، بیش از این عذاب نده قلب عاشقم را

بیش از این نسوزان دل دیوانه ام را

بیش از این مرا در حسرت نگذار ، در حسرت بودنت، یا نه... انتظار زیادی است

در حسرت از دور دیدنت!

آرام نمیگیرد قلبم اگر نباشی ، میمیرد دل عاشقم اگر نیایی،

تو خودت میدانی و باز هم مرا درحسرت دیدنت میگذاری...

این رسمش نبود ، چرا مرا عاشق خودت کردی و خودت را رها از عشق؟

چرا دلت را به کسی دیگر دادی و مرا اسیر سرنوشت؟

آرام نمیگیرد قلبم...

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 29 خرداد 1390برچسب:, توسط ارشاد |

همیشه صدایی بود که مرا آرام میکرد،  

همیشه دستهایی بود  که دستهای سردم را گرم میکرد

همیشه قلبی بود که مرا امیدوارم میکرد،  

همیشه چشمهایی بود که عاشقانه مرا نگاه میکرد

همیشه کسی بود که در کنارم قدم میزد ، همیشه احساسی بود که مرا درک میکرد

حالا من و مانده ام یک دنیای پوچ ، نه صداییست که مرا آرام کند  

و نه طبیبیست که مرا درمان کند

همیشه دلتنگی بود و انتظار ، همیشه لبخند بود و به ظاهر یک عاشق ماندگار

امروز دیگر مثل همیشه نیست ، حس و حال من مثل گذشته نیست

امروز دیگر مثل همیشه نیست ، من هم طاقتی دارم ، صبرم تمام شدنیست

شاید اگر مثل همیشه فکر کنم ، هیچگاه نخواهم توانست فراموشت کنم

همیشه جایی بود که با دیدنش یاد تو در خاطرم زنده میشد ،

همیشه آهنگی بود که با شنیدنش حرفهایت در ذهنم تکرار میشد

آن لحظه ها همیشگی نبود ، عشق تو در قلبم ماندنی نبود ،  

بودنت در کنارم تکرار نشدنی بود!

آری عشق های این زمانه همین است ، زود می آید و زود میگذرد...

تا عشق تو آمد در قلبم، تو رفتی ، تا آمدم بگویم نرو ،رفته بودی ،

تا خواستم فراموشت کنم خودم را فراموش کردم

همیشه کسی بود که به درد دلهایم گوش میکرد ،

همیشه کسی بود که اشکهایم را از گونه هایم پاک میکرد ،

اینک من مانده ام و تنهایی ، ای یار بی وفای من کجایی ؟

یادی از من نمیکنی ، بی وفاتر از بی وفایی ، بی احساستر از تنهایی

دیگر نمیخواهم همیشه مثل گذشته باشم ، میخواهم آزاد باشم ،

میخواهم دائما پیش خودم بگویم که تا به حال کسی مثل تو را در قلبم نداشتم!

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 26 خرداد 1390برچسب:, توسط ارشاد |

منی که همیشه به یاد توام ، منی که همیشه به عشق تو   

دلم به آرزوهایم خوش است

اینک دلم به این خوش است که تو هستی و خوشبختی در گرو با تو بودن است

همیشه این برای من با ارزش بوده که تو با همه فرق داری،

همیشه این برایم مهم  بوده که تو، مثل ومانندی نداری!

دلت پاک و مهربان است ، تو عاشقی، عشق مانند مرواریدی در قلبت پنهان است!

از آن لحظه که خیره شده بودم به چشمانت تا این لحظه دنیا برایم رنگ دیگری دارد

دنیا زیبا شده به زیبایی چشمانت ، هوا چه دلنشین شده ،  

این است همان هوای در کنار تو بودن

حال و هوای تو در همه لحظه هایم درگیر است ،دلتنگی و بی قرارهای من در همین است

که دلم هوای تو را میکند ، که لحظه به لحظه آغوشم،هوس آغوش گرم تو را میکند.

وجود مهربان تو و قلب پاک تو را تا همیشه میخواهم ،  

به عشق پاکمان قسم که تا ابد با تو میمانم

منی که فرشته ای مهربان مانند تو را دارم ، چگونه میتوانم به تو بی وفایی کنم ،

نه دیگر نمیگذرم از عشق پاک و بی همتای تو ،

میدانم که اگر تا آخر زندگی ام نیز بگردم در این دنیا، نمی یابم دیگر مانند تو!

ای همنفسم تا لحظه ای که هستم با تو نفس میکشم و ما با هم عاشقانه زندگی

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 24 خرداد 1390برچسب:, توسط ارشاد |

azarpix.com naz 6479797%20%2813%29 » عکس های زیبا از کودکان ناز (27)

چه قدر سخت است منتظر کسي باشي که هيچ وقت فکر آمدن نيست

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 24 خرداد 1390برچسب:, توسط ارشاد |

همیشه اولین و آخرین کلام شعرهایم تو بوده ای

همیشه برایم به معنای واقعی یک عشق بوده ای

گرچه گهگاهی از تو بی وفایی دیده ام اما همیشه برایم باوفا بوده ای

گرچه دلم را میشکنی و اشکم را در می آوری اما تو همیشه برایم یک دنیا بوده ای

صدای آهنگ عشق برایم غم انگیز است ، اما همیشه آن را گوش میکنم

گاهی شنیدن حرفهایت برایم تلخ است ، اما دائم پیش خودم تکرار میکنم

اگر روزی نباشی در کنارم ، برای من همیشه هستی

روزی اگر بروی ، در قلبم همیشه خواهی ماند

اینجا که هستم پر از دلتنگیست، حس نبودنت در کنارم خاطرم را پریشان کرده

اما حس بودنت در قلبم دلتنگی و غم دوری ات را انکار کرده

گاهی وقتی به دوری می اندیشم قلبم میلرزد،

نکند که از من سرد شوی، نکند که با کسی دیگر همنشین شوی ،

نکند که ما را فراموش کنی و عاشق کسی دیگر شوی...

نباید بیش از این خودم را با این فکرها برنجانم ،عشق خودش پر از درد و رنج است!

خلاصه این را بگویم برایت ، هر زمان که بخواهی میشوم فدایت

اگر تنهایم بگذاری باز هم مینشینم به پایت

همیشه اولین و آخرین کلام شعرهایم تو بوده ای ،

میخواهم این شعر اولینش تو باشی و آخرین نداشته باشد

همچنان ادامه داشته باشد....

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 24 خرداد 1390برچسب:, توسط ارشاد |

خواستم همسفر قلبم باشی نه یک رهگذر بی وفا!

پیش خود می گفتم تویی نیمه گمشده من،

اما بعد فهمیدم که هم تو را گم کرده ام هم نیمه ی دیگر خودم

خواستم خزان زندگی ام را بهاری کنی ،

بهار نیامد و همیشه زندگی ام رنگ پریشانی داشت

به ظاهر قلبت عاشق بود و مهربان ،

اما انگار درونت حال و هوای پشیمانی داشت

خواستم همیشگی باشی ، اما دل کندی از من خسته و تنها!

بدجور شکستی قلبم را ، من که به هوای قلب با وفایت آمده بودم ،  

بدجور گرفتی حالم را

اگر باشی یا نباشی فرقی ندارد برایم ،

حالا که نیستی ، میبینم چقدر فرق دارد بود و نبودت

روزهای با تو بودن گذشت و رفت ، هر چه بینمان بود تمام شد و رفت ،

عشقت را به خاک سپردم و قلبت را فراموش ،

اما هنوز آتش غم رفتنت در دلم نشده خاموش!

بینمان هر چه بود تمام شد ، آرزوهایی که با تو داشتم همه نقش بر آب شد ،

این خاطره های با تو بودن بود که در دلم ماندگار شد

ماندگار شد و دلم را سوزاند ، کاش هیچ یادگاری از تو در دلم نمی ماند

خواستم همسفر قلبم باشی نه یک رهگذر بی وفا ،

من چقدر ساده بودم که قلبم را به تو سپردم بی هوا!

ماندنی نبودی ،تو سهم من نبودی ،

رهگذری بودی که سری به قلب ما زدی ،آن راشکستی و رفتی... 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 24 خرداد 1390برچسب:, توسط ارشاد |

کاش میشد زندگی همیشه با هم بودن بود

در کنار هم ، با هم ، میساختیم رویای شیرینی که همیشه در سر داشتیم

تو میگفتی از آرزوهایت ، من مینشستم به پای حرفهایت

حس همیشگی من ، همان احساس قلبی تو است

لحظه های ناب من در اعماق قلب مهربان تو است

ساده تر مینویسم ، ساده تر حرف دلم را به تو میگویم

تا لحظه هایمان نیز صاف و ساده بگذرد

بیش از هر چیز بودنت مرا آرام میکند،  

وقتی نگاهم میکنی چشمهایت مرا خوشحال میکند

کاش میشد زندگی همیشه اینگونه بود، نه درد دوری ، نه بی قراری و انتظار

هر زمان نیستی در کنارم، به شنیدن صدایت نیز قانعم،

اگر روزی نشنوم صدای گرمت را،احساس بودنت در قلبم همیشه می تابد

می تابد و لحظه هایم را گرم میکند، گاهی دستانم هوس موهای نرمت را میکند

تا تو را نوازش کنم ، تا از قلبت خواهش کنم ، که همیشه با من بماند

بماند و بخواند آواز همیشه ماندن را

کاش میشد زندگی همیشه با هم بودن بود

کاش میشد در کنار هم ، با هم ،به سادگی میگذشتیم از پلهای انتظار...

من و تو با هم یکی شده ایم ، من و تو دو عاشقی شده ایم

که به زندگی خواهیم گفت همیشه با همیم!

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 24 خرداد 1390برچسب:, توسط ارشاد |

من از قصه زندگی ام نمی ترسم


من از بی تو بودن به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم.


ای بهار زندگی ام


اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگیست


اکنون که باهایم توان راه رفتن ندارد


برگرد


باز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را


باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا


باز هم شانه هایت را مرحمی برایم قرار بده


بگزار در آغوشت آرامش را به دست آورم


بدان که قلب من هم شکسته


بدان که روحم از همه دردها خسته شده.


این را بدان که با آمدنت غم برای همیشه من را ترک خواهد کرد


بس برگرد که من به امید دیدار تو زنده ام

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 4 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ارشاد |

 

میخواهم از تو بنویسم ... تویی که عزیز دلمی ...

خون تو رگهای منی...اره ... میخوام از تو بنویسم

از عشق و صداقتت...از شیطونی هایت... از خنده هایت... از صدای دلنشین و نازنینت

از خودت ... از وجودت ... از زیبایی های کلامت...

گفتی از عشق بنویس ... باز نوشتم ...گفتی از غم ننویس...حرفی ندارم

انقدر دوستت دارم ...انقدر عاشقتم...که زندگی بی تو محاله ... عزیزم...

گفتی از عشق بنویس ... باز نوشتم ...گفتی از غم ننویس...حرفی ندارم

انقدر دوستت دارم ...انقدر عاشقتم...که زندگی بی تو محاله ... عزیزم...

انقدر دوستت دارم ... که زندگی بی تو برام یه جاده ی کویریه ...

یه قول بده پیش دلم یه وقت نری ... تنها بشم ... اسیر روزگار بشم

بشم یه مریم تنها ...تو اوج انتظار تو یه وقتایی گم و گور بشم...

دلم میخواد تا میتونم ... کنار تو ... به ارامش دل برسم ...

اما میدونی عشق من ...گاهی اوقات دلم شور میزنه... از تنهای های روزگار

از حکمت های روزگار ... از دوری و درد انتظار...

اما میدونی عشق من ... میخوام تا زنده ام ... دوست بدارم  ... عاشقت باشم

چون تو مقدسی برام...چون که عزیز دلمی...

 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 4 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ارشاد |

 

 

 

یه روز دوتا فرشته بهم میرسن و یکیشون به اون یکی میگه :

اگه بدونی خدا به من چه ماموریتی داده سخت تعجب میکنی .

اون فرشته دیگه هم میگه :

تو هم اگه بدونی خدا به من چه ماموریتی داده دوبله تعجب میکنی .

خلاصه این دوتا فرشته با هم به توافق میرسن که ماموریتاشونو بهم بگن .



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 3 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ارشاد |

نامت چه بود؟ آدم

فرزندِ کی ؟ من را نیست نه مادری و نه پدری بنویس اول یتیم عالم خلقت

محل تولد؟ بهشت پاک

اینک محل سکونت؟ زمین خاک

آن چیست بر گُرده نهادی؟امانت است.

قدت؟ روزی چنان بلند که همسایه خدا ، اینک به قدر سایه بختم بروی خاک

اعضای خانواده؟ حوای خوب و پاک، قابیل وحشتناک،هابیل زیر خاک

روز تولدت؟در جمعه ای ،به گمانم روز عشق

رنگت؟ اینک فقط سیاه ز شرم چنان گناه

وزنت؟ نه آنچنان سبک که پَرم در هوای دوست ، سنگین نه آنچنان که نشینم به این زمین

جنست؟ نیمی مرا زخاک نیمی دگر خدا

شغلت؟ در کار کشت امید بروی خاک

شاکی تو؟ خدا

نام وکیل؟ آن هم فقط خدا

جرمت؟ یک سیب از درخت وسوسه

تنها همین؟ همین و بس

حکمت؟ تبعید در زمین

همدمت در گناه ؟ حوای آشنا

ترسیده ای؟ کمی

زچه؟ که شوم من اسیر خاک

آیا کسی به ملاقاتت آمده است؟ بلی

چه کس؟ گاهی فقط خدا

داری گلایه ای؟ دیگر گِله نه ولی...

ولی که چه؟ حکمی چنین آن هم به یک گناه؟!!!!

دلتنگ گشته ای؟ زیاد

برای که؟ تنها فقط خدا

آورده ای سند؟ بلی

چه؟ دو قطره اشک

داری تو ضامنی؟ بلی

چه کس؟ تنها خدا

در آخرین دفاع؟ می خوانمش چنان که اجابت کند دعا

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 2 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ارشاد |

از خدا خواستم تا دردهایم را التیام بخشد

خدا پاسخ گفت:

مخلوق من ! هر دردی را درمانی است و این تو هستی که باید درمان دردهایت را بجویی

از خدا خواستم تا جسم ناتوان مرا توانایی بخشد

خدا پاسخ گفت:

آفریده من آنچه باید تکامل یابد روح توست جسمت تنها قالب گذراست

از خدا خواستم تا به من صبر عنایت کند

خدا پاسخ گفت:

بنده قدرتمند من! صبر حاصل سختی است عطا شدنی نیست بلکه آموختنی است

از خدا خواستم تا مرا شادی و شعف بخشد

خدا پاسخ گفت:

نازنین من به تو موهبت بسیار بخشیدم شاد بودن با خود توست

از خدا خواستم تا رنج هایم را کاستی دهد

خدا پاسخ گفت:

مخلوق صبورم بهای رنج تو دوری از دنیا و نزدیکی به من است

از خدا خواستم تا روحم را شکوفا سازد

خدا پاسخ گفت:

پرور روح تو با تو اما آراستن آن با من

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 2 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ارشاد |

 

 

چشمانم را می بندم و تو را در کنار خود میبینم . نمیدانم این چه نیروئی ست

که مرا به سوی تو می کشاند !

هروقت که تنهایی ها به سراغم می آید یاد توست که مرا از آن جدا می کند،

یاد توست که مرا شاد نگه می دارد با یا توست که من زنده ام. یاد تو به من

امید می دهد،امید به زندگی.

مونس شب های بی قراری ام دوستت دارم.

صفحه قبل 1 ... 6 7 8 9 10 ... 14 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.